سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۹: بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم برافکن پرده تا پیدا شود احوال پنهانم بسان ذره می رقصند دلها در هوا امشب خرامان گرد و در چرخ آی ای جان ماه تابانم بزن راهی سبک مطرب ز راه لطف بنوازم بده رطل گران ساقی ز دست خویش بستانم گر امشب صبحدم سردی کند در مجلس گرمم به آه سینه برخیزم چراغ صبح بنشانم دل من باز می گردد به گرد لعل دلخواهش نمی دانم چه می خواهد دگر بار این دل از جانم شکار آن کمان ابرویم، اینک داغ او بر دل ملامت گو مزن تیرم که من با داغ سلطانم برو عاقل مده پندم که من دیوانه و رندم نصیحت دیگری را کن که من مدهوش و حیرانم اگر تاجم نهد بر سر غلام حلقه در گوشم وگر بندم نهد بر پا اسیری بند فرمانم اگر بر آستانش پا نهاد از بی خودی سلمان مگیر ای مدعی بر من که پا از سر نمی دانم سلمان ساوجی