سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۷۳: بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم دریاب که زد کار جهانی همه بر هم چشم تو و عذرش همه این است که مستم در نامه چو من شرح فراق تو نویسم خون گرید و فریاد کند خامه ز دستم خورشید بلندی تو و من پست چو سایه آنجا که تو باشی نتوان گفت که هستم چشم تو به دل گفت که مست منی ای دل دل گفت: بلی مست تو از روز الستم گنجی است روان جام می و توبه طلسمش برداشتم آن گنج و طلسمش بشکستم بر سوختن و مردن من شمع شب افروز خندید بسی امشب و من می نگریستم روزش به سر آمد سحری گفت که سلمان برخیز که من نیز به روز تو نشستم سلمان ساوجی