سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۳۳: یار میآید و در دیده چنان میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار می آید و در دیده چنان می آید که پری پیکری از عالم جان می آید سر سودای تو گنجی است نهان در دل من به زیان می رود آن چون به زبان می آید من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم چه کنم کز در و دیوار فغان می آید؟ به جمالت که اگر بی تو نظر بر خورشید می کنم در نظرم تیغ و سنان می آید به حیاتت که اگر می خورم از دست تو زهر خوشتر از آب حیاتم به دهان می آید تا تویی در دل من کی دگری می گنجد؟ یا کجا در نظرم هر دو جهان می آید؟ مرهم لطف خوش آید همه کس را لیکن زخم تیغ تو مرا خوشتر از آن می آید بر دلم صحبت آن کس که ندارد ذوقی گر همه جان عزیز است، گران می آید سلمان ساوجی