سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۵: غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم درهای دل ندانم، عشق از کجا درآمد؟ از زلف او کشیده راهیست در دل من وز دل دریست تا جان، عشقش از آن درآمد یار آشناست اما نشناخت هر کس او را زیرا که هر زمانی، بر شکل دیگر آمد مردانه رو به کویش ای دل که رفت دیده در خون خود چو پیشش، با دامن تر آمد درویش بر درش رو، کانکس که بر در او درویش رفت ازین جا، آنجا توانگر آمد دل با سر دو زلفش، زین پیش داشت کاری بگذشته بود از آن سر، امروز با سر آمد از ماجرای اشکم، مطرب ترانه سازد بس قطره های خونین، کز چشم ساغر آمد هر کس که مرد، روزی دربند زلف و عشقت از خاک او نسیمی کامد، معنبر آمد بیمار توست سلمان، وانگه خوش آن مریضی کز آستانت او را، بالین و بستر آمد سلمان ساوجی