سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۷: آخر این درد دل من به دوایی برسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر این درد دل من به دوایی برسد عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا روزی از روزنه غیب صفایی برسد بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس تا بگوشم مگر آواز درآیی برسد بجز از عمر چه شاید که نثار تو کنم؟ که به عمری چو تو شاهی به گدایی برسد پای را باز مگیر از سرم ای دوست که دست گر به هیچم نرسد، خود به دعایی برسد عمر بر باد هوا داده ام و می ترسم که به گلزار تو آسیب هوایی برسد سر پابوس تو دارم من و هیهات کجا به چنان پایه، چنین بی سر و پایی برسد؟ رویم از دیده به خون تر شد و می دانستم که به روی من ازین دیده بلایی برسد با جفا خو کن و با درد بساز ای سلمان! کین نه دردی است که هرگز به دوایی برسد سلمان ساوجی