حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۸۹۱: بردم به لحد زان رخ افروخته، داغی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بردم به لحد زان رخ افروخته، داغی حاجت نبود تربت ما را به چراغی گر خشک لبم، بادهکش ساغر عشقم دل را به لب، از هرگل داغی ست ایاغی کیفیت صهباست به جام سخن من ای باده گساران، برسانید دماغی راه سر آن چشمه که گم کرد سکندر ما تا در میخانه رساندیم سراغی از تربت ما می گذرد یار، سبکبار ای بارکشان غم دل، لابه و لاغی شمعی که نه در پرتو رخسار تو سوزد در دیدهٔ پروانه نماید، پر زاغی وصل ار نبود، راه خیال تو نبسته ست باز است به روی دل تنگم، در باغی داغ دل ما، از نفس گرم شکفته ست ای لاله، تو افروختهای دامن راغی پرسی چه ز آتشکدهٔ عشق، حزین را؟ زاهد، تو به راحتکدهٔ کنجِ فراغی حزین لاهیجی