حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۸۳۱: کشیدی تیغ و ساغر، گشتی آتش، گفتیم چونی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کشیدی تیغ و ساغر، گشتی آتش، گفتیم چونی سرت گردم چه سانم؟ زندگی را تشنهٔ خونی اگر خواهی بگو تا آستین از پیش بردارم که در هر دیده دارم از فراقت رود جیحونی به جیب قاصد اشکی، به صد حسرت روان کردم به کویت نامهٔ لخت دلی، از شکوه مشحونی مزار عاشقان را ماتم افروزی نمی باشد مگر گیسو پریشان کرده باشد بید مجنونی نه مستم محتسب بگذار از خود بی خبر باشم که من غافل نگاهی دیده ام از چشم میگونی به راهت هر قدم چشمی گرو، گوشی رهین دارم اگر بانگ درایی نیست ظالم، گرد هامونی نه کار چشم پرکار است، از هر شیوه می آید نمی خواهد شکار وحشی دل، سحر و افسونی بیا ساقی چو خشت خم برافکن سقف مینا را که دل می ریزد از خاکستر خود طرح گردونی بلای دل نه قامت، جلوهٔ ناز است عاشق را تذروی می سرود این نغمه را با سرو موزونی به کام دل به امّید جفا چشم وفا دارم ازآن برگشته مژگان ای دریغا بخت وارونی کجا گردد نهنگ بحر پیما قطره میدانش دل دیونه ام را، سینه باید برّ مجنونی خط سبزی ست دارد لعل جانان زیر لب پنهان ندارد بی سخن، رنگین تر از وی حسن، مضمونی دل میخانه گرد من حزین از قهوه نگشاید چه کیفیّت دهد دریاکشان را حب افیونی؟ حزین لاهیجی