حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۷۷۲: ز درویشی بقا دارد دل روشن ضمیر من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز درویشی بقا دارد دل روشن ضمیر من زند پهلو به آب زندگی، موج حصیر من کهن تاریخی عشقم که با داوود مدّتها زبور ناله می سنجید کلک خوش صفیر من به خواب مرگ نگذارد هجوم لرزه خسرو را زند بر بیستون گر تیشه بازوی دلیر من شکوه عشق دیدم از جهان پوشید چشمم را سلیمان را نیارد در نظر، مور حقیر من زنم دامان مژگان بر غبار تیرهء دنیا سیاه از سرمه ی خواهش، نگردد چشم سیر من در آن روزی که کردند آبیاری خاک آدم را نمک پروردهٔ شور محبّت شد خمیر من نیفشانم ز غیرت از کفن کافور جنّت را غباری بس بود از رهگذار او عبیر من به هر دستی کجا سالک دهد دست ارادت را؟ سبوی باده ی کهنه ست، پیر دستگیر من به آب دیده پروردم، گل و خار گلستان را خراش ناله دارد یاد بلبل از صفیر من نگه در دیده می دزدم، نظر دانسته می پوشم به سنگ از سخت رویان آمد اینجا بس که تیر من حزین از زندگی این بس مرا کز بعد مرگ من کند خوش اهل معنی را کلام دلپذیر من حزین لاهیجی