حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۶۵۰: ز بس راز تو را پنهان ازین نامحرمان دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بس راز تو را پنهان ازین نامحرمان دارم به جای مغز، مکتوب تو را در استخوان دارم ره شوقم ندارد تا به منزل مانع دیگر همین پست و بلندی اززمین وآسمان دارم ز من چون لاله چاک سینه پوشیدن نمی آید نمی گویی که داغ عشق را تا کی نهان دارم؟ نشوید غیر خون از خاطرم مشق شهادت را بود عمری که با خود حرف تیغی در میان دارم چراغ آگهی از چشم عبرت بین شود روشن دل بیداری از تعبیر خواب غافلان دارم ز پاس خود غبار خاطرم، آسوده دل دارد من آن آیینه ام کز رنگ خود آیینه دان دارم مگر دل را فرستم ورنه از قاصد نمی آید شکایتهای هجرانی کزان نامهربان دارم نیم بلبل که در دل خارخار منزلم باشد نهال شعله ام کی بار خاطر آشیان دارم؟ به هر در سجده ای دارد سرم از جوش مستی ها ز طوف کعبه می آیم، ره دیر مغان دارم کجاگیرم سراغ یوسف گم کردهء خود را دل بی طاقتی همچون جرس در کاروان دارم حزین مقصودم از سودای جان، جانان بود دانی نه سودی آرزو دارم، نه پروای زیان دارم حزین لاهیجی