حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳۱: نگاهش با اسیران بر سر ناز است می دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگاهش با اسیران بر سر ناز است می دانم غرور مستی آن حسن طنّاز است، می دانم چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم تذرو دل، اسیر چنگل باز است می دانم به شمع انجمن خاکستر پروانه می ‎گوید که انجام محبّت رشک آغاز است می دانم کنون زاهد که با رندان نشستی ترک تقوا کن که تار سبحه ات ابریشم ساز است می دانم نهان خال تو کی در سبزه خط می تواند شد؟ اگر صد پرده پوشی، نافه غمّاز است می دانم نبخشد دود شمع خانقاه این روشنی با دل که این نور از فروغ گوهر راز است می دانم حزین را عقده های خاطر از یک پرسشت وا شد فسون لعل جان بخش تو، اعجاز است می دانم حزین لاهیجی