حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۵۱۷: ز مرد کار، دل روزگار می لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز مرد کار، دل روزگار می لرزد کمر چو راست کنم، کوهسار می لرزد خروش بحر هماغوش اضطراب کف است ز ناله ام فلک بی وقار می لرزد به سرد مهری ایام تکیه نتوان کرد برون ز سنگ چو آید شرار، می لرزد شود چو ریگ روان کوه غم سبک تمکین به سینه ای که دل بی قرار می لرزد ز آمد آمد ساقی مرا نلرزد دل به حالتی که سرم از خمار می لرزد غرور و عجز من و یار روبرو شده اند دل سپهر درین کارزار می لرزد شود ز غیرت همکار، کارها مشکل ز خامه ام کف گوهر نثار می لرزد کسی مباد ز مهر و وفای خویش خجل تو رفتی و دل امّیدوار می لرزد به کوهکن ننمایی قیاس، کار مرا ز بستن کمرم کوهسار می لرزد مباد زلف رقم راکنی شکسته، حزین تو را قلم به کف رعشه دار می لرزد حزین لاهیجی