حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۷: شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود گل داغ دل من انجمن آرای تو بود جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر بس که در دیدهٔ من ذوق تماشای تو بود دل شیدا شده ام داغ تمنّای تو داشت سر سودا زده ام خاک کف پای تو بود صید آهونگهان، غمزهٔ غمّاز تو کرد دام جادوصفتان، زلف چلیپای تو بود عشق سرکش اثر از حسن گلوسوز تو داشت داغ حسرت گلی از دامن صحرای تو بود کفر و دین را به کسی فتنهٔ چشمت نگذاشت در سواد حرم و بتکده غوغای تو بود باده در ساغر دل نرگس مخمور تو ریخت مستی ما همه از جام مصفّای تو بود گل باغ نظرم غنچهٔ سیراب تو شد سرو بستان دلم قامت رعنای تو بود گوهر عاشق سرگشته و معشوق یکیست در حقیقت من و ما، موجهٔ دریای تو بود نشئه ها داشت حزین ، سجدهٔ مستانهٔ تو دُرد میخانه مگر خاک مصلّای تو بود؟ حزین لاهیجی