حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۹: گل داغ است که صحرای دلم خرّم ازوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل داغ است که صحرای دلم خرّم ازوست خون گرم است که ناسور مرا مرهم ازوست هر چه از دوست رسد ناخوش و خوش، خوش باشد شربت وصل ازو، تلخی هجران هم ازوست حلقهٔ بندگی عشق به ما ارزانی که در انگشت سلیمانی ما خاتم ازوست به که تا وعدهٔ دیدار، وفا سازد یار نگران چشم دل محرم و نامحرم ازوست منّت ابر بهار از رگ مژگان داریم کشت امید جگر تشنهٔ ما را نم ازوست عشق کو شد به سرانجام دل آب شده قفل گنجینهٔ گل، در گره شبنم ازوست بهتر آن است که سازم به پریشانی دل سر آن زلف بنازم که جهان درهم ازوست نه صدف گشت پی گوهر عرفان پیدا احترام ملک و منزلت آدم ازوست طاق ابروی تو، تا قبلهٔ عشّاق شده ست پشت افلاک به تعظیم دل ما خم ازوست سر سودا زدگان زلف تو را نیست چرا؟ مگر آشفتگی خاطر دلها کم ازوست این جواب غزل دلکش سعدی ست حزین که نی خامهٔ آتش نفسم را دم ازوست حزین لاهیجی