حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۴: چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟ نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت هر تار به راهی رود از زلف حواسم جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم تا سینه ام از غنچهٔ پیکان چمنی داشت چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟ از ضعف رسا، خانه نشینیم وگر نه دیوانهٔ ما هر گذری، انجمنی داشت بودش سخن از حسرت آب دم تیغت در پیش تو آن روزکه زخمم دهنی داشت از شوق تو دل خانه به دوش است وگر نه درکوی غم، آواره ما هم وطنی داشت بیکار نیارست کند دست مرا مرگ بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت عمریست حزین از نظرت رفت ونگفتی درگاه صنم خانهٔ ما، برهمنی داشت حزین لاهیجی