حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۲۰۷: تا دل از خود نرود، حال پریشانی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دل از خود نرود، حال پریشانی هست ذوق وصلی به کمال و شب هجرانی هست چون سر از پیرهن عشق برآرد عاشق؟ نه رقیبی و نه مصری و نه کنعانی هست سر به سر شکر و شکایت همه از یاد رود نه لب زخمی و نه چاک گریبانی هست منم آن موسی سرگرم که در طور وجود هر طرف می نگرم، آتش سوزانی هست کشور حسن تو را باغ و بهار عجبیست هر طرف مستی و هر گوشه غزلخوانی هست از در لطف درآ، چین جبین را بگشای ذوق خاطر به شکر خندهٔ پنهانی هست آنقدرها نبود بانگ جرس سینه خراش پی این قافله گویا دل نالانی هست دام اگر مرغ چمن را گل فارغبالی است بهر جمعیّت ما زلف پریشانی هست رانده است از همه در، غیرت عشقت، زاهد ور نه در دیر و حرم، دشمن ایمانی هست آستین پرده در، از دیدهٔ خونبار من است تا مرا در رگ جان، کاوش مژگانی هست بوی دل از نفس گرم تو پیداست حزین می توان یافت، تو را آتش پنهانی هست حزین لاهیجی