حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶: شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را دیری ست که از دوری خاک سرکویی در دیده و دل ریخته ام خار جفا را ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را چون باز به خویش آمدم از عالم مستی گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا احوال حزین دل و دین باخته این است یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟ حزین لاهیجی