حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶: ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف دایم نخواهد این در جان ماند در صدف طفلی است جان و مهد تن او راقرارگاه چون گشت راهرو فکند مهدیک طرف در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف ز آغاز کار جانب جانان همی روم مرگ ار پسند نفس نه جانراست صد شعف تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف انگشت بین که جمره شد و گشت شعله ور پس در صفات نور شد آن نار مکتشف کرد آفتاب باده تجلی در انجمن قد کان من سنائها الارواح یختطف موسی جان ز جلوه شدش کوه تن خراب ولی بوجهه هو ذاالشطر و انصرف اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک و تن ببند جمال مهر جلال شه نجف حکیم سبزواری