جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۵: درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن آه کز درد تو آهی هم نمی یارم زدن هر سحر تا شب ز زانو سر نمی یارم گرفت دیده شبها تا سحر بر هم نمی یارم زدن جانم آمد بر لب، امّا لب نمی یارم گشود دل ز غم خون گشت، لیکن دم نمی یارم زدن سر نمی یارم کشید از طرّه عیّار او پنجه با سر فتنه عالم نمی یارم زدن با که گویم درد خود کز دست این نامحرمان یک نفس با همدمی محرم نمی یارم زدن گریه ام دایم ز شادی برنمی آید، ولی خنده ای هرگز ز دست غم نمی یارم زدن عالم از نوروز خرّم شد ولی زانم چه سود من که در عالم دمی خرّم نمی یارم زدن بی لب لعلت دلم ریش است مانند جلال ناله ای زین ریش بی مرهم نمی یارم زدن جلال عضد یزدی