جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸: مرا دردی ست اندر دل، ولی گفتن نمی یارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دردی ست اندر دل، ولی گفتن نمی یارم غم دُردانه ای دارم ولی سُفتن نمی یارم بخواهم گفت حالم با طبیب خویشتن روزی که در دل بیش ازین این درد بنهفتن نمی یارم تو وصف حسن آن روی از من حیران چه می پرسی ببین آشوب در عالم که من گفتن نمی یارم از آن خاری که افکنده است هجران زیر پهلویم خیالش نیک می داند که من خفتن نمی یارم بر من تا نمی آید صبایی از سر کویش دلم چون غنچه پر خون است و بشکفتن نمی یارم چو اوقات جلال آشفته می دارد سر زلفش چه شاید کرد با زلفش برآشفتن نمی یارم جلال عضد یزدی