جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۰: دامن کشان رسید سوی جویبار گل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دامن کشان رسید سوی جویبار گل ای ترک گلعذار به دامن بیار گل راز نهفته دل بلبل شد آشکار برطرف جویبار چو شد آشکار گل دادند بارعام که از بزمگاه خاص آمد به فال سعد در ایوان یار گل در بار داشت اطلس سبز و حریر سرخ شد مشتری هزار چو بگشاد بار گل هر دم به مجلسی رود از بس تلوّنش یک هفته هیچ جای نگیرد قرار گل بر دست ساقیانِ سمن رخ شراب لعل گویی شکفته است ز سرو و چنار گل چندان کشید و باز کشیدش که چاک زد از دست باد پیرهن زرنگار گل زین سان که زرد و سرخ برآمد به جویبار از شرم باده گشت مگر شرمسار گل دانی که گل جلال! چرا شد چنین عزیز؟ از بهر آنکه عار ندارد ز خار گل جلال عضد یزدی