جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴: دلبر نرفت بر سر عهد و وفا هنوز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر نرفت بر سر عهد و وفا هنوز در سینه کینه دارد و در سر جفا هنوز بس فتنه ها که خاست ز چشمان شوخ او وان شوخ چشم می ننشیند ز پا هنوز گر درد من ازو و دوایم ز دیگری ست یک درد ازین مرا بِهْ از آن صد دوا هنوز زان روشن است دیده بختم که می کند از خاک آستانه او توتیا هنوز یک دم نسیم با دم او همدمی گزید زان دم معطّر است نسیم صبا هنوز یک قطره خوی ز عارض او بر زمین چکید جان می دمد ز خاک به جای گیا هنوز بر در همی زنم سر و می آیدم به گوش کز آستان ما بنرفت این گدا هنوز روزی تن جلال چو گردد اسیر خاک جانش به درد عشق بود مبتلا هنوز جلال عضد یزدی