جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰: معاشران که مقیمان کوی خمّارند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
معاشران که مقیمان کوی خمّارند چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند غلام همّت آن عاشقان آزادم که مُلک هر دو جهان در نظر نمی آرند حریف خلوت دردی کشان خمّار است بتی که خلوتیانش به جان طلبکارند در آن حریم که خلوت سرای سلطان است گدای بی سرو پا را یقین که نگذارند شب دراز تو در خواب ناز و، مشتاقان بر آستان درت تا به روز بیدارند ز کوی خود من آزرده را به جور مران که شرط نیست که آزرده را بیازارند چهار سوی جهان موج خون دل بگرفت ز بس که مردم چشمم سرشک می بارند تو گرچه آتش جانی و برق دلسوزی بیا که سوختگانت به جان خریدارند چو جان سپردنی ست ای جلال! آخر کار همان بِه است که در پای دوست بسپارند جلال عضد یزدی