جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۸۱: دلم تا کی چنین افگار باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم تا کی چنین افگار باشد ز سودای تو آتش بار باشد چرا از گلستان عارض تو نصیب دردمندان خار باشد شبی هم دولت وصلت ببینم چو چشمم بخت اگر بیدار باشد از آن باده که چشمت می فروشد کجا شوریده ای هشیار باشد اگر چشمت بریزد خون عاشق بگو با زلف تا در کار باشد خرابی را بود رو در ترقّی دلم را با غمت معمار باشد مرا روی تو می باید وگرنی گل اندر گلستان بسیار باشد بود از اشتیاق زلف و چشمت اگر شوریده ای بیمار باشد دلا هستی خود در نیستی جوی که این کالا در آن بازار باشد سری کاو را نه سودای وصال است چه غم دارد اگر بر دار باشد جلال! ار وصل خواهی ترک جان کن که بی جان نزد جانان بار باشد جلال عضد یزدی