جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۵۸: ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب نه روی سفر کردن و نه رای اقامت رفتی و مپندار که دست از تو بدارم دست من و دامان تو تا روز قیامت من پند رفیقان موافق نشنیدم زیرا شدم آماجگه تیر ملامت هر کس که نصیحت ز عزیزان نکند گوش بسیار بخاید سرانگشت ندامت اشکم که به رخسار تو مانست نشاندم بر گوشه چشمش به صد اعزاز و کرامت در سینه عجب نیست که دارد دل بیمار آن را که خمیده است چو ابروی تو قامت عیّار که منصور شود بر همه کامی آنست که بر دار زنندش به علامت هر شب که جلال از غم دل آه برآرد سکان سماوات بنالند تمامت جلال عضد یزدی