جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴: گهی با ما خوش و گه سرگران است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گهی با ما خوش و گه سرگران است نمی دانم که هر دم بر چه سان است نباشد چشم غیر از قطره آب مرا زین قطره دریای روان است چه رشک آید مرا از خال هندو که او در باغ رویش باغبان است به یاد گوهر افشانی لعلش همیشه چشم من گوهرفشان است خرامان قامتش در گلشن ناز سهی سروی که بارش ارغوان است دو سر هرگز به یک بالین کی آید که آن بر بالش، این بر آستان است مگر تو از سر پیمان بگشتی وگرنه عاشق مسکین همان است دهانت گر نه کام خاطر ماست چرا دایم ز چشم ما نهان است جلال از دست دل شد غرق آتش اگرچه بحر چشمش بی کران است جلال عضد یزدی