قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴: گفت دلبر بر من از حسرت نگر گفتم بهچشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت دلبر بر من از حسرت نگر گفتم به چشم غیر من بر دیگری منگر دگر گفتم به چشم گفت اگر داری سر وصلم در این محنت سرا بایدت کرد از جهان قطع نظر گفتم به چشم گفت دور از ماه رخسارم نباید بازداشت چون کواکب دیده هر شب تا سحر گفتم به چشم گفت اگر داری هوای گرد سر گردیدنم تا بگویم آمدن باید به سر گفتم به چشم گفت دور عارضم در تیرگی چون مردمک بایدت بنشست هر شب تا سحر گفتم به چشم گفت اندر بزم من گریان و سوزان همچو شمع غوطه باید خورد در خون جگر گفتم به چشم گفت اگر خواهی که باشی در شهادت سرخ روی خون به جای اشگ بار از چشم تر گفتم به چشم گفت اگر قصاب می خواهی گلی گیری از آب بایدت تر ساخت خاک رهگذر گفتم به چشم قصاب کاشانی