قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۵: آب شد دل دست و پا از من نمیآید دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آب شد دل دست و پا از من نمی آید دگر قطره شد دریا شنا از من نمی آید دگر دیده شد تا هم نشین با چشم مست سرمه دار لب فرو بستم صدا از من نمی آید دگر چون حباب از تنگ ظرفی در تو ای دریای حسن یک نفس بودن جدا از من نمی آید دگر بی تو ام غمگین تر از شام غریبان، همچو صبح خنده دندان نما از من نمی آید دگر می کنم رنگین به خون خویشتن سرپنجه را خواهش رنگ حنا از من نمی آید دگر کرده ام راضی به بوی استخوانی خویش را طعمه جویی چون هما از من نمی آید دگر هجر را قصاب تدبیری به غیر از وصل نیست فکر درد بی دوا از من نمی آید دگر قصاب کاشانی