قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸: تا دست شانه در شکن زلف یار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دست شانه در شکن زلف یار بود روزم ز رشگ تیره چو شب های تار بود گردیده سرخ هر مژه ما ز خون دل پیوسته دست و دیده ما در نگار بود وحشت تمام رفت ز یاد غزال ها هرگاه در سر تو هوای شکار بود آرام رسم کشته شمشیر ناز نیست گر تن قرار یافته جان بی قرار بود لب تشنه ای به وادی هجران نمانده بود از بس که تیر غمزه او آب دار بود شد دیده ام به دور خطش اشک ریزتر زآب و هوای عشق خزان در بهار بود دل کرد آنچه کرد که داغش نصیب باد خونی که ریخت دیده نه از انتظار بود خنجر به هم کشیده دو چشمم ز دیدنت خوش فتنه ای ز حسن تو در روزگار بود قصاب گفته است به جای شکر کلام قنادی محله او ذوالفقار بود قصاب کاشانی