قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷: در حدیث لعلش آتش از زبان میچکد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در حدیث لعلش آتش از زبان می چکد چون برم نام لبش شهد از لبانم می چکد این قدر من آرزو دارم که گر بفشاریم اشگ حسرت همچو مغز از استخوانم می چکد حاصل کشت مرادم غیر داغ از ژاله نیست بس به جای آب خون از آسمانم می چکد از نگاه چشم مست کیست کامشب تا به صبح زهر چون شبنم به روی گلستانم می چکد از کمان غمزه ترکی در این گلشن سرا غنچه چون پیکان ز چشم باغبانم می چکد بسته ام دل بر پری رویی کز اینجا تا به مصر بوی یوسف از غبار کاروانم می چکد در رهش قصاب من آن گوسفند لاغرم کاب چشم گرگ از چوب شبانم می چکد قصاب کاشانی