قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴: به هر نفس دلم از داغ یار لرزد و ریزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هر نفس دلم از داغ یار لرزد و ریزد چو برگ گل که ز باد بهار لرزد و ریزد بیا که بی گل روی تو اشگم از سر مژگان چو شبنمی است که از نوک خار لرزد و ریزد به هم رسان ثمری زین چمن که شاهد دنیا شکوفه ای است که از شاخسار لرزد و ریزد ز آب دیده به راهت همیشه کاسه چشمم چو جام پر به کف رعشه دار لرزد و ریزد برون خرام که وقت است لاله های چمن را ز شوق روی تو رنگ از عذار لرزد و ریزد گرفته پای کسی این دو روز عمر به خونم که از لطافتش از کف نگار لرزد و ریزد نهاده تازه نهالی قدم ز لطف به چشمم که پیش جلوه او سرو، زار لرزد و ریزد بس است این همه قصاب آبروی تو دیگر در این زمانه بی اعتبار لرزد و ریزد قصاب کاشانی