قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲: توان دیدن ز روی پیرهن چون گل صفایش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
توان دیدن ز روی پیرهن چون گل صفایش را نسیمی وا کند چون غنچه گر بند قبایش را به جز آیینه کز عکس جمال اوست مستغنی کسی دیگر در این صورت ندارد رونمایش را ز خون نیم رنگ دیده گلگون می توان کردن کف پایی که می بستم به خون دل حنایش را قدم هر گه نهد بر چشمم آن نازک بدن ترسم که ناگه خار مژگانم نماید رنجه پایش را دل از کف داده گردیدم بسی در عالم بینش چو نور مردمک تا یافتم در دیده جایش را دو عالم را نمی بازد به یک ایمای ابرویی برابر چون کنم با حاتم طایی گدایش را ز بس خوش تر بود هر عضوش از عضو دگر خواهم که پا تا سر بلاگردان شوم سر تا به پایش را مکن منع دل خود از فغان قصاب در راهش جرس کی می تواند داشتن پنهان صدایش را قصاب کاشانی