داوی پریشان
گزیده شعر های - پریشان
چکامه 11: هر چشمه که از زمین بر آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چشمه که از زمین بر آمد هر قطره که آسمان بیگفند آهسته به هم گر بیامیخت شد حوض مبارک و خوش آیند اطراف زسبزه فرش مخمل گل ساخته حسن سبزه ده چند تا حیرت خوش ظبت کردم فواره ی جست نقره مانند می ریخت لالی فروزان* در دامن حوض سحر آگند از آب چهار تا پری جست دیوانه کند دو صد خردمند هر یک ز دیگر قشنگ تر بود آیینه ی قدرت خداوند هر موی چو مشک تر معطر هر روی چو برگ گل فرهنمد از سرخی چشم شان قدح نوش بر آتش لعل شان دل اسپند هر سینه چو شیر ماهی و موج هر چانه چوسیبی از سمرقند بر حسن صفای کردن شان میخورد گهر به صدق سوگند مژگان درازشان جگر دوز چون دشنه ی غازی چمر کند بخشیده به عاشقان دلایل در برده زیاد ناصحان پند عقل از سر هوشیار برده دین از دل صالح خردمند انگیخته با یکی سر انگشت صد فتنه که پا زند به پازند بستند چو موی خود گشودند بر قلب جریحه دار تربند کردند بنای رقص بر آب گفتی که شعاع آفتاب اند فواره میان مشعله غرق تا دست به دست حلقه بستند گه روی به ستون سیمی آب گه روی بمن همی نمودند من مانده به جای خشک چو سنگ یا مثل درخت پا به گل بند نی شوق نه ذوق نی شطارت نی مست نه خنده رو نه خرسند نی هیچ به فکر استفاده نی هیچ به شکل آرزومند پاشید یکی به رویم آبی دیگر شررم زد از شکر خند میکرد یکی به چشم اشاره دیگر ز غضب بنفشه میکند نا گاه زیس قهر کرده هر یک به کناره ی دویدند یکرو به شمال دیگر شرق دو سوی جنوب و قبله رفتند فریاد زم که وای باشید فریاد که روی پس نکردند گفتم که اهالی کجایید؟ یک نکته جواب من ندادند از بهر خدا چه نام دارید؟ گفتم به صدای ناله پیوند گفتند به نغمه های شیرین جیحون و هری و سند و هلمند داوی پریشان