نیر تبریزی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵: که برگذشت که خون میرود ز چشم ترم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که برگذشت که خون میرود ز چشم ترم چه شعله بود که از پا گرفت تا بسرم سزای من که نپرداختم ز دانه بدام بکش بخون دل ایسنگ عشق بال و پرم دگر معامله با کس نماند جز تو مرا بیا بیا که چو دردم یکیست غم نخورم بلانگر که بچل سالگی چو کودک خرد حلاوت لب شوخی فریفت با شکرم وه رفت شب ای آفتاب صبح امید بر آر سر که ملالت گرفت با قمرم طبیب از آن بت نامهربان ده دله پرس ز درد من که من از حال خویش بیخبرم چه داغ بود که چشمت نهاد بر دل ریش که دید خواب ندارد ز ناله تا سحرم تو برگذشتی از سرگذشت سیل سرشگ بیا ببین که چها بی تو میرود بسرم گرم ز دشمن جانی بود امید خلاص امیدنیست که از دست دوست جان ببرم همیشه دست نیابد دل وفا داری بتامکن که چنین دل بدیگری سپرم نیر تبریزی