نیر تبریزی
غزلیات
شمارهٔ ۶۷: زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد عاقلان مژده که زنجیر جنون محکم شد ساقی از نشئه مستی کله از سر نگرفت گل و سنبل به هم آمیخت عجب عالم شد سال ها بود که دارا سر و سامانی بود عاقبت در سر آن زلف خم اندر خم شد ز خط سبز تو مویی به دو عالم ندهم تا نگویی سر مویی ز ارادت کم شد گفتمش خون دل عاشق بیچاره که خورد به تبسم نگهی کرد سخن مبهم شد سر هر گل دل صد بلبل مسکین خون گشت تا در این گلشن پر خار دلی خرم شد گفتمش هیچ سر صحبت ما داری؟ گفت کی پری را هوس انس بنی آدم شد مشک با هیچ جراحت نشنیدم که بساخت غیر زلفت که دل ریش مرا مرهم شد کم مباد از سر من سایهٔ این غم نیر کافتتاحی شد اگر کار مرا زین غم شد نیر تبریزی