صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۵: زاهدا کمتر نصیحت کن من دیوانه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاهدا کمتر نصیحت کن من دیوانه را در من افسون در نگیرد بس کن این افسانه را مدتی شد بی نصیب از سنگ اطفالم دریغ امتیازی نیست دیگر عاقل و دیوانه را از جدائی نی عجب گر من چونی دارم نوا هرج اندر ناله آرد استن حنانه را آشنا کن خود باهل دل که در بحر وجود نیست غیر از دل صدف آن گوهر یکدانه را یافت وصل شمع چون پروانه از خود درگذشت درگذر از جان تو هم جوئی اگر جانانه را پای تا سر ز آتش حسرت بسوزی همچو شمع دانی اندر سوختن گر لذت پروانه را روی و مو هرگاه آرایش دهد دلدار من بوسم و بویم گهی آئینه گاهی شانه را نازم آن ابروی محرابی که برد از خاطرم مسجد و دیر و کنشت و کعبه و بتخانه را پنجه زر پاش خور بگرفته از عالم زمام زرفشان و رام کن هم خویش و هم بیگانه را این نوا دارد صغیر از عشق حیدر گر هزار دارد از سودای گل آن نالهٔ مستانه را دل بود پیمانه و مهر علی می دورهاست تا که من لبریز دارم زان می این پیمانه را صغیر اصفهانی