وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲: به فریادم رس ای جان عزیز! بان لعل شیرینت - هزاران رخنه در دین کرد مژگان کج آیینت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به فریادم رس ای جان عزیز! بان لعل شیرینت هزاران رخنه در دین کرد مژگان کج آیینت ز درویشان نمی پرسی، نمی دانم چه دل داری؟ ز آه ما نمی پرسی؟ بگو تا چیست آیینت؟ ز بوی سنبلت خواهد بهارستان چین رونق ز روی چون گلت دارد گلستان و چمن زینت به بازی زلف مشکین است گرد عارضت جولان چه شیرین است- یارب!- زین دو ریحان برگ نسرینت به بزم عاشقان شب چشم مستت بی قرارم کرد هنوزم سر گران است از خمار جام دوشینت تو خود شکر، عرق چون گل، منم زین گلشکر بی دل خدارا دردمندان را نسیمی از عرق چینت نگاهی کن به چشم مرحمت ای خسرو خوبان! به تلخی جان شیرین داد چون فرهاد، مسکینت من و دل چون «وفایی» هر دو سرگردان و مخموریم من از چشم می آلود و دل از گیسوی مشکینت وفایی مهابادی