میلی مهشدی هروی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: او درین نظاره کز تن جان محزون میرود - من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
او درین نظاره کز تن جان محزون می رود من به این خوشدل که جان دشوار بیرون می رود هر که می آید پی نظاره جان کندنم می کند نفرت که با حال دگرگون می رود آن شکار تیر کاری خورده ام کز قتل من عمرها رفت و هنوز از زخمها خون می رود با کدام امیدواری، حیرتی دارم که دل بر سر راهش درین ایام، افزون می رود با چنین جذبی که بیرون می کشم از خانه اش گر نگردم بی خبر، از پیش من چون می رود؟ از کششهای کمند شوق بیرون ماندگان هر زمان از بزم، بی تابانه بیرون می رود وه چه شوق است این، که میلی می کشد زان تندخو بهر یک دیدار صد آزار و ممنون می رود میلی مهشدی هروی