صوفی محمد هروی
دیوان اطعمه | خوراکی ها
بخش ۹۷: تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید، نه بازی صرف کردم روزگار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار راستی باید، نه بازی صرف کردم روزگار در جواب او بهر بغرا در جهان هر کس نهد دیگی به بار یارب این توفیق را گردان رفیق، ای کردگار کی بود یارب که در دستم فتد بریانیی تا من تنها بر آرم از دل و جانش دمار تا که بریانهای فربه چون به چنگ افتد مرا بهر کنگر ماس باشد در دل من خوار خوار فی المثل در معده ام گر جا نماند یک نفس همچنان با صحن بغرا دل بود امیدوار بعد مرگم ای که خواهی داد حلوائی به کس هم به من ده این زمان اکنون که هستم در دیار کارم از یک کاسه بغرا نمی گردد تمام باری از دفع ضرورت کمترینه دو تغار چون ندارد صوفی مسکین به غیر اشتها می گذارد این سخنها را به عالم یادگار صوفی محمد هروی