صوفی محمد هروی
دیوان اطعمه | خوراکی ها
بخش ۷۶: ای عزیزان می ندانم تا چه آمد بر سرم - کز فراق دوستان پیوسته با چشم ترم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای عزیزان می ندانم تا چه آمد بر سرم کز فراق دوستان پیوسته با چشم ترم در جواب او نان و حلوا می رسد از سفره صاحب کرم دولت او کم مبادا تا قیامت از سرم شاه بریان را نگر با دختر بکر برنج عزم حمام است و دارد عیش با آن محترم رشته را گفتم چرا گشتی چو من زار و ضعیف در تمنای عسل گفتا ضعیف و لاغرم تا به بریان راحت جانهای مشتاقان بود آزمایش کن بر او گر تو نداری باورم آن تنکهائی که بر خوان بود خادم پاره ساخت نیست این پیراهن ناموس، گفتا می درم سلق اندر پیش بریان به عجز اقرار کرد گفت اگر دعوی کنم پیشت سزای خنجرم کرد آهنگ برنج زرد صوفی گفت او رحم فرما بر پریشانی و روی چون زرم صوفی محمد هروی