به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت
آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر
در جهانداری نظیرت دیده گردون ندید
در جهانداری همه چیزت مهیا جز نظیر
باغ دولت آب فتح از حد تیغت میخورد
دشمن آتش نهادت سوخت زین غم گو بمیر
گر سگی میگیرد از دیوانگی صحرای موش
شیر دران را چه غم از گربکان موش گیر
داشتم شاها من اسبانی که میبردند سبق
از براق سیر آسمان اندر مسیر
خیل گردون غالبا بر سر ایشان رشک برد
کرد هریک را به رنج و علتی دیگر اسیر
این چنین راهی است دور از پیش و از اسبان مرا
لاشهای وامانده است آن نیز چون من لنگ و پیر
باز بین کار مرا کان بار گیرم نیز ماند
هم نماندی گر به کاری آمدی آن بار گیر
من ضعیف و خسته و بار گران بر خاطرم
هر که را باری است و هست از بارگیری ناگزیر
تا نصیر و حافظ و یاور نباشد خلق را
جز خدا بادا خدایت حافظ و یار و نصیر
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.