کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هست مرغی همچو آتش بیقرار

    روز و شب گردنده گرد شاخسار

    میزند منقار در شاخ درخت

    شاخ خواهی نرم باش و خواه سخت

    این چنین مرغی بشوق و شدتی

    بر سلیمان گشت عاشق مدتی

    هر زمانش بیقراری تازه شد

    هر دمش بی صبری از اندازه شد

    آمدی پیش سلیمان از پکاه

    سوی او دزدیده میکردی نگاه

    بال و پر از عشق او میسوختی

    پس بحیلت باز بر میدوختی

    خواند یک روزی سلیمان در برش

    کرد از آن یک خواندن عاشق ترش

    گفت میدانم که بر من عاشقی

    چون توئی عشق مرا کی لایقی

    گر نشان میباید از وصل منت

    تا ز وصلم چشم گردد روشنت

    حاجتی دارم روا کن بعد ازان

    تو مراو من ترا تا جاودان

    ور نگردانی تو آن حاجت روا

    نه مرا باشی تو و نه من ترا

    گفت من یک چوب خواهم از تو خواست

    نه ترو نه و خشک ونه کوژ و نه راست

    روز و شب آن مرغ عاشق بیقرار

    مست میگردد بگرد شاخسار

    میزند در شاخ منقار ای عجب

    میکند آن چوب هرجائی طلب

    گر هزاران قرن گردد در جهان

    از چنین چوبی کجا یابد نشان

    خلق عالم جمله در شیب و فراز

    این چنین چوبی همی جوینده باز

    این چنین چوبی نشان هرگز نداشت

    هیچ چوبی درجهان این عز نداشت

    این طلب در آب بحر انداز تو

    کاین چنین چوبی نیابی باز تو

    از چنین چوبی ترا نامی بس است

    سوی تو یک ذره پیغامی بس است

    چون بدست آوردنش کس را نبود

    تا ابد جز نام ازو کس را چه سود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha