کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در زمستان یک شبی بهلول مست

    پای در گل میشد و کفشی بدست

    سائلی گفتش که سر داری براه

    تو کجا خواهی شدن زین جایگاه

    گفت دارم سوی گورستان شتاب

    زانکه آنجا ظالمیست اندر عذاب

    میروم چون گور او پر آتش است

    گرم گردم زانکه سر ما ناخوش است

    آن یکی را این چنین مرگی بود

    وان دگر را مرگ او برگی بود

    ظلم آتش در درونت افکند

    در میان خاک و خونت افکند

    گر چه راه ظلم از پیشان رود

    هرکه آن ره رفت سرگردان رود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha