کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آزرده ام از آن بُتِ بسیار ناز کن
    پا از گلیمِ خویش فزونتر دراز کن
    با آنکه از رُخَش خطِ مُشکین دمیده باز
    آن تُرکِ ناز کن نشود تَرکِ ناز کن
    از چشم بد کنند همه خلق احتراز
    من گشته ام ز چشم نکو احتراز کن
    رندِ شراب خوارم و در سینه ام دلی است
    پاکیزه تر ز جامۀ شیخِ نماز کن
    من از زبانِ خویش ندارم شکایتی
    چشم است بیشتر که بود کشفِ راز کن
    بویی ز بوستانِ مَحَبَّت نبرده اند
    سالوس زاهدانِ حقیقت مَجاز کن
    این حاجیان به حشر عِنان در عِنان روند
    با اشترانِ طَیِّ طریقِ حِجاز کن
    من پرورا ندَمَت که تو با این بها شدی
    طفلی ندیده ام چو تو بر دایه ناز کن
    کی آرزویِ سَلوی و مَنّ ره دهد به دل
    آن اکتفا به نان و پنیر و پیاز کن
    آن را که آز نیست به شاهان نیاز نیست
    سلطانِ وقتِ خویش بود ترک آز کن
    نه زور سود داد و نه زاری عِلاج کرد
    آری ، زرست زر ، گره از کار باز کن
    ما را هوایِ خدمتِ فرمانروایِ مُلک
    هست از هوایِ رویِ بُتان بی نیاز کن
    فرّخ وُثوقِ دولت کز عدلِ او نماند
    دستِ طمع به مالِ رعیّت دراز کن
    جز تُرکِ من که تازه کند مشق تُرکتاز
    در عهدِ او نماند دگر تُرکتاز کن
    دشمن به دار کرد ، ببین چون کند به دوست
    آن دشمنانِ خویش چنین سرفراز کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha