الهامی کرمانشاهی
خیابان دوم
بخش ۴۴ - دربیان مبارزت جناب عبدالله اکبر بن امام حسن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کنون رزم عبدالله بن حسن بباید شنودن ز گفتار من که درچهره انباز بد ماه را برادر پسر بد شهنشاه را یکی تازه شاخ از نهال رسول (ص) یکی نغز میوه ز باغ بتول دلاور چو فرخ نیاکان خویش سرافراز مانند پاکان خویش از آن پس که خویشان خود کشته دید یکی آه سرد از جگر بر کشید بر شاه دین با دلی دردناک چمان گشت و بنهاد رخ رابه خاک زبوسه زمین را گهر ریز کرد زمو خاک را عنبر آمیز کرد به شه گفت کای داور تاجدار ز پیغمبر و مرتضی یادگار به مایی تو همچون پدر مهربان پرستار و غمخوار روز و شبان به سرخاک پای تو دیهیم ماست یکی بنگر ای داور دادراست که از جمله خویشان و آزاده گان نماندند جز حیدری زاده گان نخستین مرا برخی خویش ساز ازین نامور دوده ی سرفراز بفرمای تا من شوم پیش جنگ جهان را کنم بر بد اندیش تنگ به کار آورم دست وتیغ یلی به یاد آورم کارزار علی (ع) از آن پس که سازم فدای تو سر کنم شاد از خود روان پدر چو آن شد نباشد دراین کارزار که گردد برادرش را پشت ویار به جای پدر ما سکالیم جنگ نماییم از خود برو یال رنگ همان بهتر ای پادشاه زمن که ما چند تن زاده گان حسن (ع) ز اعمام و عم زاده گان پیشتر ببازیم در یاری شاه سر چو گفتار او را شه دین شنید چو جانش به آغوش اندر کشید ز فرخ برادرش آورد یاد به رخ از مژه اشک خونین گشاد زمانی بمویید و برزد خروش همایون تنش گشت بی تاب وتوش بدو گفت کای نوبهار مهی به باغ دلم راد سرو سهی بلند اختر آسمان جلال شکفته گل گلستان جلال شما از پدر یادگار من اید شکیب دل بی قرار من اید مرا دیده بینا ز روی شماست کمند دلم تار موی شماست چو من بر به رخسارتان بنگرم زروی برادر به یاد آورم چسان زاده گان گرامیش را جوانان آزاد نامیش را فرستم که گردند آماج تیر ز خونشان شود دشت چون آبگیر مخواه ازمن این کار وبر جای باش به زخم دل من نمک برمپاش بدوگفت شهزاده کای دین پناه مرا بیش ازین سخره ی غم مخواه همه یاوران زین سرای سپنج برفتند و رستند ز آسیب و رنج غم مرگشان برده از من قرار بدین سخت انده نیم پایدار چو ما را جز این راه درپیش نیست اگر زودتر درد و غم بیش نیست یکی بخش بر چشم گریان من بدین جان ازدرد بریان من یتیمم دلم مشکن ای داد راست شکستن دل بی پدر کی رواست شهنشه چو دید آنهمه زاری اش زبان چربی وخوب گفتاری اش درآغوش بگرفت وبنواختش چو جان از بر خود روان ساختش الهامی کرمانشاهی