جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۹۵۶: چون شمع برافروختی از باده کشیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شمع برافروختی از باده کشیدن گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن بر شهد لب یارزدم دستی و چون شمع گردیدم غذایم سر انگشت مکیدن در دیدهٔ حیرت زدگان یه نباشد از خانهٔ بی سقف که دیده است چکیدن غم نیست ز بی بال و پری طائر دل را بی بهره نماند اگر از فیض طپیدن بر عاشق دل خسته ندانسته نگاهش صدبار فدای سر دانسته ندیدن بر رقت دل فیض تواضع بفزاید در گریه شود شمع ز بالای خمیدن بر گرد خود از جوش حیا تار نگه را چون پیله بود چشم تو در کار تنیدن چیزی که شنیدیم، چو دیدیم، ندیدیم!‏ زان صلح نمودیم ز دیدن به شنیدن خود را اگر امشب به لب او نرساند محروم بماناد می از فیض رسیدن جویا ز نزاکت شده چون برگ گل از بس بگداخته لعل شکرینش به مکیدن جویا تبریزی