محمود شبستری
گلشن راز
بخش ۵۲ - اشارت به زلف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حدیث زلف جانان بس دراز است چه می پرسی از او کان جای راز است مپرس از من حدیث زلف پرچین مجنبانید زنجیر مجانین ز قدش راستی گفتم سخن دوش سر زلفش مرا گفتا فروپوش کژی بر راستی زو گشت غالب وز او در پیچش آمد راه طالب همه دلها از او گشته مسلسل همه جانها از او بوده مقلقل معلق صد هزاران دل ز هر سو نشد یک دل برون از حلقهٔ او گر او زلفین مشکین برفشاند به عالم در یکی کافر نماند وگر بگذاردش پیوسته ساکن نماند در جهان یک نفس مؤمن چو دام فتنه می شد چنبر او به شوخی باز کرد از تن سر او اگر ببریده شد زلفش چه غم بود که گر شب کم شد اندر روز افزود چو او بر کاروان عقل ره زد به دست خویشتن بر وی گره زد نیابد زلف او یک لحظه آرام گهی بام آورد گاهی کند شام ز روی و زلف خود صد روز و شب کرد بسی بازیچه های بوالعجب کرد گل آدم در آن دم شد مخمر که دادش بوی آن زلف معطر دل ما دارد از زلفش نشانی که خود ساکن نمی گردد زمانی از او هر لحظه کار از سر گرفتم ز جان خویشتن دل برگرفتم از آن گردد دل از زلفش مشوش که از رویش دلی دارد بر آتش محمود شبستری