محمود شبستری
گلشن راز
بخش ۵۱ - اشارت به چشم و لب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگر کز چشم شاهد چیست پیدا رعایت کن لوازم را بدینجا ز چشمش خاست بیماری و مستی ز لعلش گشت پیدا عین هستی ز چشم اوست دلها مست و مخمور ز لعل اوست جانها جمله مستور ز چشم او همه دلها جگرخوار لب لعلش شفای جان بیمار به چشمش گرچه عالم در نیاید لبش هر ساعتی لطفی نماید دمی از مردمی دلها نوازد دمی بیچارگان را چاره سازد به شوخی جان دمد در آب و در خاک به دم دادن زند آتش بر افلاک از او هر غمزه دام و دانه ای شد وز او هر گوشه ای میخانه ای شد ز غمزه می دهد هستی به غارت به بوسه می کند بازش عمارت ز چشمش خون ما در جوش دائم ز لعلش جان ما مدهوش دائم به غمزه چشم او دل می رباید به عشوه لعل او جان می فزاید چو از چشم و لبش جویی کناری مر این گوید که نه آن گوید آری ز غمزه عالمی را کار سازد به بوسه هر زمان جان می نوازد از او یک غمزه و جان دادن از ما وز او یک بوسه و استادن از ما ز «لمح بالبصر» شد حشر عالم ز نفخ روح پیدا گشت آدم چو از چشم و لبش اندیشه کردند جهانی می پرستی پیشه کردند نیاید در دو چشمش جمله هستی در او چون آید آخر خواب و مستی وجود ما همه مستی است یا خواب چه نسبت خاک را با رب ارباب خرد دارد از این صد گونه اشگفت که «ولتصنع علی عینی» چرا گفت محمود شبستری