جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۲: گر نباشد بزم حیرانی نظر نتوان گشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نباشد بزم حیرانی نظر نتوان گشود نیت گر بهر طپیدن بال و پر نتوان گشود حیف باشد در تلاش برتری بر چون خودی یک نفس چون شیشهٔ ساعت کمر نتوان گشود در نقاب شرم پرورده است از بس عصمتش ای مصور چهرهٔ آن سیمبر نتوان گشود دل به غیر از هایهای گریه هرگز نشکفد این گره جز پنجهٔ مژگان تر نتوان گشود کی شود دلبستگی ارباب دولت را علاج آری آری عقده از کار گهر نتوان گشود آب و رنگ آن گل رو سایه پرورد حیاست بر رخش گستاخ آغوش نظر نتوان گشود جویا تبریزی