جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۸: چون مصور صورت آن جان جانان می کشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون مصور صورت آن جان جانان می کشد دست از صورت نگاری می کشد جان می کشد قید تن جان مجرد بهر جانان می کشد یوسف ما را محبت سوی زندان می کشد اینقدر دانسته چشم التفات از ما مپوش چون تغافل بگذرد از حد به نسیان می کشد روبگردانی اگر یک صبحدم از آفتاب همچو ماه چارده خورشید نقصان می کشد از برم دل را که زیر بار صد کوه غم است چشم فتان تو با قلاب مژگان می کشد بسکه می پیچم به خود زنجیر می آرد برون از جراحت های من هر کس که پیکان می کشد رتبهٔ رعنایی سروم بلند افتاده است بر زمین چون پرتو خورشید دامان می کشد دل بذوق زخم شمشیرت در آغوش هوس غنچه آسا یک بغل چاک گریبان می کشد این پریشانی که در دلها پریشان گشته است نیک اگر بینی به آن زلف پریشان می کشد گریه چون بگذشت از حد آفت جان و تن است قطره چون بسیار شد جویا به طوفان می کشد می فریبد عام شیخ ازوجد همچون گردباد خار و خس را سوی خود از باد دامان می کشد ای گران جان اینقدر لاف سبکروحی مزن می شود تیرش ترازو در دل و جان می کشد چون کنم جویا که سیر مجلس نواب را پیشتر دل می کشید اکنون دل و جان می کشد جویا تبریزی