جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۰: شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد به سرو آه من این قمری آشیان دارد تنی چو شمع بود در حساب سوختگان که مهر داغ به طومار استخوان دارد توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است فراغت عجبی از نگاهبان دارد زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا!‏ اگر دلم سر سودای این دکان دارد جویا تبریزی